شهادت برايم آشكار شده است
نوید شاهد آذربایجان غربی؛ پاسدار شهيد "كاظم سيفي" در سال 1333 در عجب شير ديده به جهان گشود. از نظر اعتقادي بسيار مذهبي و در ماه محرم، نوحه سرايي مي كرد. قبل از انقلاب، از طريق كشاورزي و مغازه لبنياتيامرار معاش مي نمود. بعد از انقلاب، يكي از افراد مؤثر در تشكيل سپاه پاسداران در عجب شير شد و با آغاز جنگ تحمیلی، به نداي هل من ناصر حسين زمان امام خميني(ره) لبيك گفت و به نبرد عليه كفار شتافت. در چندين عمليات، از جمله عمليات شلمچه، شركت فعال داشت. شهيد كاظم سيفي، به مدت چهار سال در سپاه پاسداران عجب شير خدمت كرد. سرانجام، در دوازدهم مهر 61 در مبارزه سرسخت با ضد انقلاب در منطقه سومار، شربت شهادت نوشيد.
بسمه تعالي
«ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل ا... امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون»
«حساب نكنيد آنان كه در راه خدا كشته مي شوند مرده اند،بلكه آنها زنده اند و در نزدخداي خود روزي مي خورند.»
با درود به رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران امام خميني و با سلام به تمام شهيدان در راه اسلام بخصوص شهداي جنگ تحميلي ايران و عراق و با درود به تمام رزمندگان جمهوري اسلامي در تمام جبهه هاي حق عليه باطل.
پدر عزيزم، اين وصيت نامه را وقتي مي نويسم كه به حط مقدم جبهه در غرب كربلاي ايران اعزام مي شوم و شايد خداوند رحمي كند كه شهادت شامل حال بنده حقير نيز باشد. درست است كه پدر جان، آنچنان كه وظيفه يك فرزند است از پدر و مادر اطاعت كند، نتوانستم، ولي خودت مي داني كه من به جز راه خدا و انبياء و ائمه(ع) و راه امام مقصود و منظوري نداشتم و اينكه آمدم به جبهه اين وظيفه شرعي من بوده است و اميدوارم كه اگر از طرف بنده كم احترامي شده باشد مرا به بزرگي خودت ببخشي. و اما پدر عزيزم، يك وصيت ناقابلي دارم به حضور شما كه بعد از شهادت من, مقدار قرضهاي خود را كه نوشته ام و به همسرم داده ام، به آن عمل كني تا اينكه من بتوانم با خاطري آسوده با ياران امام حسين(ع) و با شهدا باشم.
پدر جان، يك خواب كه بنده در موقع اعزام شدن به خط مقدم ديده ام و از اين خواب بسيار خوشحال شده ام و شهيد شدن نيز برايم آشكار شده برايت مي نويسم و تقاضا دارم كه آن را در مجلس ترحيم من بخوان.
پدر عزيزم، من یک شب در خواب ديدم که شهيد شده ام و بعد از دفن و در تشييع جنازه، دو طرف عكس من را از يك طرف مهدي و از طرف ديگر باقر گرفته اند و شعار خميني اي امام را مي خوانند.
تا اينكه بعد از تشييع در مسجد براي مجلس ترحيم بنده حقير نشسته بودند و در اين هنگام كه مردم زيادي نيز در مسجد بودند، يك خانم آمد و در جلو در مسجد نشست و همه مردم تعجب مي كردند كه در مجلس مردانه چرا اين خانم آمده تا اينكه اين خانم خودش با صداي بلند گفت: چرا تعجب مي كنيد.
من آمده ام تا به فرزندانم سري بزنم اينها فرزندان من هستند، چون اينها عزيزترين چيز خود را در راه خدا و كمك به فرزندم امام زمان(عج) قربان داده اند.
آري پدر عزيزم، تو اصلاً در دوري من ناراحت نباش، چون من در راه خدا شهيد شده ام و از خدا بخواه كه قربان تو را از قربان حضرت ابراهيم(ع) و امام حسين(ع) حساب كند و قبول فرمايد. مگر امام حسين(ع) و حضرت ابراهيم(ع) در ماه ذي الحجه و محرم بهترين چيز خود را در راه خدا قربان نكردند. شما هم پيرو امام حسين(ع) هستي. صبر و استقامت را از امام حسين(ع) پيشه كن و مبادا كه در دوري من ناراحت و يا گريه زيادي بكنيد.